<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d8108002382765072338\x26blogName\x3d%DA%A9%D9%85%DB%8C+%D8%A2%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%87+%D8%AA%D8%B1+%D8%B1%D8%AF+%D8%B4%D9%88\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://radsho.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3dfa\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://radsho.blogspot.com/\x26vt\x3d-2068225233121670461', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>



دیاکو
Date: ۱۵.۴.۹۰ | Time: ۲۳:۱۰
تو جیب جا میشوم.
منو با خودت ببر. 
(Back to top, Baby. )

خورشید
Date: | Time: ۲۳:۰۶
خیال نکن که نمیفهمم داری سهم من از خودت را ذره ذره کم میکنی. درست مثل خورشید در حال غروب که نورش را ذره ذره از ما دریغ میکند و با این حال همیشه بی هوا شب میشود. اما تقصیر تو نیست... همه اش زیر سر آن غریبه هاست که لابد ساکن آن سر دنیا هستند و تو میخواهی برایشان طلوع کنی. 
(Back to top, Baby. )

این پست مخاطب خاص دارد
Date: ۱۴.۴.۹۰ | Time: ۱۷:۵۴
آدم وقتی خودش را میزند به نفهمی خیلی چیزها میفهمد. آدمها اگر فکر کنند با یک نفهم در طرف هستند خیلی کارها میکنند که در غیر آن صورت نمیکنند. یعنی ذات خیلی از آدمها را میشود در برخورد با یک نفهم یا کسی که آنها فکر میکنند نفهم است ، شناخت. من گاهی خودم را میزنم به نفهمی تا بفهمم. قبل ترها وقتی میفهمیدم دلم میخواست انتقام بگیرم. ولی با انتقام گرفتن حالم بهتر نمیشد. بعد فکر میکردم میشود یک چیزی گفت که طرف شرمنده شود. بعد هم پشیمان شود. ولی آدمها شرمنده نمیشدند. یا اگر میشدند ، پشیمان نمیشدند. چون ذات آدمها عوض نمیشود. به هر حال من حالا فقط خودم را میزنم به نفهمی که آدم های بد ذات را بشناسم . همین. 
(Back to top, Baby. )

for di4co
Date: ۶.۴.۹۰ | Time: ۲۰:۴۲
بعضی آدم ها رو دلت میخواد اونقــــدر محکم بغل کنی که بگوزن.

(Back to top, Baby. )

faramushet nemikonam
Date: ۲۸.۲.۹۰ | Time: ۲۲:۵۶
در زندگي همه ي آدمها، لحظاتي هست كه  تو خاطراتشون غرق ميشن.
بعد يه جاهايي بدون اينكه خودشون متوجه بشن يه لبخند، پهناي صورتشونو ميپوشونه.

اينارو گفتم كه بگم:
اي كسي كه زياد از اين لبخند ها بهم هديه دادي و خواهي داد...
هرجا... با هر كي هستي...
خوشبخت باشي!
(Back to top, Baby. )

better sex , better life
Date: ۲۶.۲.۹۰ | Time: ۲۱:۴۴
اسپرم مثل smsیه که اشتباهی فرستاده شده باشه.
وقتی اشتباهی بفرستی، هر کاری هم بکنی، به مقصد میرسه.
(Back to top, Baby. )

Date: ۱۶.۱.۹۰ | Time: ۱۵:۱۹
توی خوابم که آمدی ، با آن لباس سفــید با شکوهت، با لبخندی بر لب،
در گوشم آرام نجوا کردی که یک شب از آسمان می آیم، منتظرم باش 

و من هر شب ، سیگار بدست ، توی تراس وایمیستادم و خیره به آسمان نگاه میکردم ،
درست است که هیچوقت نیامدی ،
اما مهم نیست ؛ به لبخند ماه و چشمک ستاره ها می ارزید


(Back to top, Baby. )

لذتی ناب
Date: ۱۳.۱.۹۰ | Time: ۱۷:۵۱

چقدر از آمیزش جنسی لذت میبرید؟ از کی یاد گرفتید لذت ببرید؟ اولین پارتنرتون که بهتون اجازه داد به خودتون هم فکر بکنید کی بود؟ میدونید زنهایی هستند که بچه دارن اما هنوز معنی لذت جنسی رو نمیدونن چی هست؟ رو راست باشید با خودتون. چقدر لذت میبرید؟

اولین باری که پیش اومد ترسیدیم. اما طرف رو دوسش داشتیم. نمیخواستیم از دستش بدیم. اجازه دادیم هرکاری میخواد بکنه. فقط چشممون رو بستیم و گفتیم من هنوز دخترم. مواظب باش. اون هم گفت. باشه حواسم هست. چند بار تکرار شد؟ غریبه که نیستیم با خودمون. چند بار فقط و فقط برای لذت کسی که دوسش داشتیم بدترین نوع درد رو تحمل کردیم؟هیچوقت بهتون گفت که به خودت فکر کن . اصلا کی فهمیدید که یک زن هم میتونه لذت ببره؟
شما چند بار این رو گفتید بهش؟ چند بار تاکید کردید که زنها خیلی شهوتشون از مردها بیشتره و شاید چندین برابر مردها غریزه جنسی دارن؟ گفتید این رو؟ یا ترسیدید حتی در خیالش شما رو شهوت زده ببینه.
اصلا چند بار خودتون رفتید سراغش؟ چند بار شما خواستید و نترسیدید از اینکه یه جور دیگه ! در مورد شما فکر کنه. چند بار خواستید و جلوی خودتون رو گرفتید که اون بیاد سراغ شما؟ چند بار هوس بدن لختش رو کردید و نگفتید؟


میدونید سر خیلی از ما ها چی میاد تا وقتی که تو یه رابطه سالم و درست قرار بگیریم و بفهمیم که لذت واقعی جنسی یعنی چی؟ که خوش شانس باشیم و مردی درست سر راهمون قرار بگیره که به ما عشق بازی درست رو یاد بده. میگم یاد بده چون یاد گرفتنی هست. چون مثل یه فنه. چون کسی از مادر متولد نمیشه که رمز و راز درست عشق بازی کردن رو یاد بگیره. فرقی نداره مرد یا زن یاد دهنده باشه. اما واسه ماها معمولا مردی باید میبود که بهمون یاد میداد.
عشق بازی و امیزش فیلم پورن نیست. همه چی که خالی شدن بدن دو تا آدم نیست. یا به قول دکترم نیم ساعت بالا و پایین جهیدن که نیست. 
قشنگی اش به شراب و شمع قبلشه. به لمس آروم شونه ها و بوسه های بعدشه. به نجواهای خالصانه و کنار هم خوابیدن بعدش هست. به اون یه لحظه و بعد شلوار و بالا کشیدن که نیست. 
یاد گرفتیم اینها رو؟

میدونید چقدر باید برای یک مرد لذت بخش باشه وقتی شما به سراغش میرید و ازش بدنش رو میخواهید و فقط هم بدنش رو؟ چرا اون باید لذت ببره اما شما نه؟ چرا شما باید بترسید از فاحشه خطاب شدن و اون مست غرور بشه از یک احساس کاملا مشابه؟
ممنونم از مردی که به من یاد داد خودخواهی رو تو عشق بازی. به من شناسوند بدنم رو و فهموند که من انسانی هستم که غریزهای انسانی دارم و باید براشون احترام بذارم.. که تمام اون ماههای ترس و سردرگمی من رو تحمل کرد و حتی به ترس های من احترام گذاشت. به خاطر همه لحظه هایی که گفت به خودت فکر کن و سعی کن از بدن کسی که دوسش داری لذت ببری. به من یاد داد که زن بودن بزرگترین لذت دنیاست. و اونقدر این رو گفت و گفت که من باورش کردم. زن بودنم رو برای اولین بار باور کردم و بهش عشق ورزیدم. ممنونم ازش به خاطر تمام عشق بازی های رویایی این چند ساله دوران دوستی و همه لذتی که من رو غرق کرده.
معتقدم قشنگترین لحظه های زندگی یه انسان وقتی هست که داره با انسانی که دوسش داره یکی میشه و این در هم رفتن بدنها میتونه بزرگترین لذتها و آرامش ها رو داشته باشه. لذتی که با هیچ چی نمیشه مقایسه اش کرد و منظورم هم کاملا لذت این دنیایی و جنسی هست نه هیچ عشق افلاطونی و اهواریی. امتحان کنید.
(Back to top, Baby. )

کشف قانون نصفـــیت
Date: ۶.۱.۹۰ | Time: ۲۲:۳۷
در آئینه به خودم نگاه میکنم
گویا پروردگار ، همه ی اعضای بدنم را
جفت خلق کرده است!!
دو چشم... دو گوش... دو دست ... دو لب...
اما... قلبــــــــم!

آن یکی قلب من کجاست؟؟؟ در کدامین سینه میتپـــد ؟؟؟؟!!

(Back to top, Baby. )

بوی گند زندگی
Date: | Time: ۲۲:۲۸
چه حسی دارد که بدانی ، آخرین بار است که میبـــینی اش؟
(Back to top, Baby. )

برای تویی که داری میخونی
Date: ۵.۱.۹۰ | Time: ۱۳:۱۰
رفیق
پای درد دلم اگر بنشینی ،
کاسه ی صبرت لبریز
کاغذ حوصله ات مچاله
و گوش های دلت زنگ میزند
اگر که آمده ای
تنها جایی برای دمی نشستن
پیدا کرده باشی
و گرد خاکستری دلت را بتکانی بر دلم
و بروی

اینجا
هر طرف که بنگری باد و باران است
باران خورده، دوام میاورد رگبار اینجا را (شاید!)
و من
با چتر آمده را دوست نمیدارم

برای من نه چراغ بیاور
نه دریچه ای حتی
غبار اینجا را
بی دریچه دوست تر میدارم

برای من شانه هایت
و برای دلت دستمالی بیاور
اگر خط خطی هایم خوانا باشد برایت ،
احتمال گریستنمان بسیار است....








(Back to top, Baby. )

برای کسی که باید باشد و نیست
Date: ۲۸.۱۲.۸۹ | Time: ۲۰:۵۵

دلم برایت تنگ شده . بعضی روزها زیاد به یادت می افتم . وقت هایی که ابر باشد . گاهی کمتر . اما همیشه . همیشه هستی . اولین فکر صبح هامی . یک جور ترسناکی که انگار تمام نمی شوی . تمام کردن چه شکلی ست که من بلدش نیستم ؟ که همیشه تمامم می کنند و تمام نمی کنم ؟ دلم تنگ شده . برای همهء آدم هایی که یک روزی قسمتی از زندگیم بودند و کافه هام و شب بیداری هام و رقص ها ... و حالا نیستند . انگار هیچ نبودند . فکر می کنم مرا یادشان می آید ؟ دلتنگم می شوند ؟ ... پس چرا من از یادشان نمی برم ؟ چرا دلتنگ می شوم این همه ؟ 
هیچ دوست داشته شدن را یاد نگرفتم . تا دلت بخواهد اما دوست داشتم . 
فکر می کنم دوباره وقتش شده . چند سال یک بار تکرار می شود . وسط های زمستان . آدم ها می روند . دسته جمعی . این جور وقت ها یادم می افتد به غروبی که همه برگشتند و باران می بارید و خانه صدای شیروانی ها را می داد و من تنها شدم . در را که بستم دلم خالی شد . نشستم رو به روی پنجره و آن قدر نگاه کردم به آسمان تا خوابم برد . 
وسط های زمستان . آدم ها می روند . دسته جمعی . اولین غروبی که فکر می کنم چه دلم می خواهد با رفیقی بنشینم توی یک کافه و هیچ اسمی از ذهنم نمی گذرد ، اولین باری که پام را تنها می گذارم توی یک کافهء دنج و قهوهء تنهاییم را می نوشم ، می فهمم دوباره باید بگردم دنبال آدم هایی که دلشان بخواهد غروب شان را با من قسمت کنند . همین جوری که قهوه ام را می نوشم و با خودکار روی دستمال کاغذی ها نقاشی می کشم ، تمرین می کنم لبخند بزنم . از آن لبخند های ارغوان ِ شاد ِ سرگرم کننده . نه که فکر کنی از این بابت متاسفم . من با کمال میل نقش یک دلقک را بازی می کنم . دوباره لازمش دارم . دوست های تازه می خواهم . آدم هایی که ندانند ارغوان غمگین است . بدجوری غمگین است . 


این اسمش ردیف بودن نیست . هست ؟ ردیفم ؟ نه نیستم . چه خوب که تو ردیفی . چه خوب که همه ردیفند ...
(Back to top, Baby. )

چه دانی در این دل چه ها میگذشت
Date: | Time: ۲۰:۱۴
بر من تمام جهان تنگ میشود بی تو

در این خرابه ی دل، جنگ میشود بی تو

آن محرمی که تر از اشک میشود هر شب،

بالش به زیر سرم سنگ میشود بی تو


(Back to top, Baby. )

پریودهای ذهن من
Date: ۲۷.۱۲.۸۹ | Time: ۱۵:۲۷
از اولین باری که درک کردم قاعدگی کثیف و آلوده نیست ، حتی دوست داشتنی و فهمیدنی و کشف کردنی است ، فقظ چند سال میگذرد...
شده است در دوران قاعدگی دراز بکشم و با دقت و لذت به این فکر کنم که چه واقعه ی مهمی دارد در رحم ام اتفاق میفتد.
*
*
مایعی که از درونی ترین لایه ی وجودم بیرون می آید ، کثیف نیست...
(Back to top, Baby. )

برای آنکه باید باشد و نیست
Date: ۲۴.۱۲.۸۹ | Time: ۱۸:۲۷
وقتی میروی ، تمام چیزهای عادی
یادگاری میشوند
حساس میشوند
ترک برمیدارند.
بر مبل نمیشود نشست
که تو آنجا نشسته بودی
هوا را نمیشود نفس کشید
که عطر تو آنجا بوده است
وقتی نیستی
همه چیز تو را یادآوری میکند ؛ تو را و نبودت را... 
(Back to top, Baby. )

دنبال تو میگردم
Date: ۴.۱۱.۸۹ | Time: ۱۳:۵۴
توی  ظلمت این شب سیاه
فقط دنبال دست های تو میگردم
اما
تنهایی چه مهربان دستم را می گیرد
لبخند میزند و به گرمی دستم را میفشارد
آه آشنای قدیمی ام
چه خوب حداقل تو اینجایی
(Back to top, Baby. )

It's Easier When U Donno What a "Sea" is Like
Date: ۳.۱۱.۸۹ | Time: ۲۳:۰۱
همچنان به زندگی امیدوارم ،
همچون قزل آلایی که در خلاف جریان آب شنا میکند ،
در حوضچه ی پرورش و فروش قزل آلا...
(Back to top, Baby. )

im sorry
Date: ۲۰.۱۰.۸۹ | Time: ۱۴:۵۰
عذر خواهی همیشه بدان معنا نیست که تو اشتباه کرده ایی و حق با آن دیگری است ، گاهی عذر خواهی بدان معناست كه آن رابطه بیش از غرورت برایت ارزش دارد
(Back to top, Baby. )

صرفا برای گردگیری وبلاگم
Date: ۱۷.۹.۸۹ | Time: ۲۳:۱۸
بهم اهانت کنین ، کتکم بزنین ، هرکار میخواین بکنین ، فقط تو کارام دخالت نکنین
(Back to top, Baby. )

مسخ
Date: ۲.۹.۸۹ | Time: ۶:۰۳
آدمها خوبند ؛ دوست میشویم ؛ گه میشوند ؛ خطابشان میکنیم : گه !
پاسخت میدهند: ما را همانطور که هستیم ( گه ) ، دوست داشته باش !
(Back to top, Baby. )

there
Date: | Time: ۵:۵۴
آنجایت خیلی میسوزد وقتی میفهمی تا وقتی که به آنجای بعضی ها نباشی، آنجایت پاره هم شود به آنجایی که میخواستی نمیرسی
(Back to top, Baby. )

hey u
Date: ۷.۸.۸۹ | Time: ۲۳:۳۹
هستی و به چشم نمی آیی
نیستی و به چشم می آیی

(Back to top, Baby. )

feeling blue
Date: ۲۳.۷.۸۹ | Time: ۱۳:۰۷
تکه های شکسـته ی قلبم را که در کف دستم هســتند، کسی نباید ببینـــد.
این تیکه ها، دستانم را زخمی کرده اند؛
زخم هایی که کسـی نباید ببـیند.
*
*
بدیـش اینه که معمولا کسی که تو از تنهایی درش میاری، کسی نیـست که تو رو از تنهایی در میاره.
(Back to top, Baby. )

بازم یه بیست و سومه دیگه
Date: | Time: ۱۲:۳۹
میدونی دلم چی میخواد؟
یه اتاق تاریک تاریک با یه شمع لرزون.
و یه شونه که سرمو بذارم روش.

(Back to top, Baby. )

آرامش داشتم
Date: | Time: ۱۲:۳۶
از شروع کردن بازی ای که میدونی جرات ادامه دادنــشو نداری، چی بهت میرسه؟
(Back to top, Baby. )

شکنجه
Date: ۲۷.۶.۸۹ | Time: ۱۹:۳۳
امروز یکی از بدترین روزهای عمرم بود... میشه گفت در سدر بدترین روزهای زندگیم، میتونم امروزو قرار بدم
کسی رو میخوای نفرین کنی، از خدا بخواه گذرش به ثبت نام دانشگاه بیفته.
*
تا دوره ی کارشناسیم تموم شه و واسه ارشد بخوام ثبت نام کنم، خستگی در میکنیــــــــــــــــــم .

(Back to top, Baby. )

بازم یه بیست و سه ی دیگه
Date: ۲۳.۶.۸۹ | Time: ۱۷:۴۹
دنیا رو بی تو نمیخوام یه لحظه
دنیا بی چشمات یه کابوس محضه
*
عزیزم، ماهگردمون مبارک... هرروز این سه سال و هشت ماه رو دوست دارم.
مرسی که این همه باهامی...
دوستت دارم. بیشتر از اونچه که حتی خودمم بدونم چه برسه به تو!!! جیل جیلمیییییییییااااااا! :)
(Back to top, Baby. )

قفل و کلید
Date: ۲۲.۶.۸۹ | Time: ۱۳:۵۶
دختر: من تا حالا با 4 تا پسر رابطه ی جنسی داشتم و تو این کار رو با 8 تا دختر انجام دادی. اما الآن همه به من میگن فاحشه و به تو میگن مرد واقعی! دلیلش چیه؟؟
پسر: خیلی ساده! وقتی یه قفل با تعداد زیادی کلید باز بسه، یه قفل بد محسوب میشه. اما وقتی یه کلید قفل های زیاری رو باز کنه، اونوقت بهش میگن شاه کلید!!!!
(Back to top, Baby. )

سلاملکم
Date: ۹.۶.۸۹ | Time: ۱۹:۵۱
من از یه نفر خیلی بدم میاد.
*
فردا صبح میرم نمک آبرود بهتره برم ساکمو ببندم
یه قهوه هم بخورم بد نیست.
*
*
*
راستی! لپ تاپ جدیدم مبارک.
قابل نداره بخدا...
*

چقدر دلم تنگ شده برای دوچرخه سواری تو اون کوچه ی جنگل مانند ویلامون... چقدر دلم تنگ شده که شب با کلی ترس اون جاده رو تا آخرش تنها برم و صدای زوزه ی سگها تنمو به لرزه بندازه...چقدر دلم تنگ شده برای دریا، برای گوش دادن به صداش و فکر کردن به چیزایی که دوس دارم
فکر کردن به اینکه یه آدم تا چه حد میتونه خوشبخت باشه
و خدا رو شکر کنم برای دریایی که آفریده
نمک آبرود من دارم میاما! ببینم آماده ای؟ :D

پ.ن: پسره تا برمیگردم باید پات خوب شده باشه ها! یه کوه بمن بدهکاری :)
(Back to top, Baby. )

s
Date: ۳.۶.۸۹ | Time: ۹:۰۷
یادت میاد ماهگردامون چه زود میرسیدن؟
طوری که فکر میکردم همه ی روزای خدا بیست و سومه...

(Back to top, Baby. )

خسته نباشم
Date: | Time: ۹:۰۱
شما بگین این چندمین باره که پسوردم یادم میره؟؟؟!!!
هی دختره! (مخاطبم خودمم که احتمالا بعدها باز پسوردم یادم رفته و دارم این پست رو میخونم تا یادم بیاد) داشتم میگفتم، هی دختره!!! یه راهنمایی، 7970...آآآآآآآآآآآآآآررررههه دیگه خلاصه!
(Back to top, Baby. )

Date: ۱۴.۵.۸۹ | Time: ۱۳:۵۶
اعصاب له له،
غم دوباره اینجا مهمونه،
نور یه چراغ مطالعه،
کامپیوتر،
سیگار،
گرما،
محو در افکار،
chris rea داره میگه there is nothing to fear
فقط یه لیوان جین کمه.
(Back to top, Baby. )

دوباره باید
Date: ۱۰.۵.۸۹ | Time: ۲۲:۵۰
یه میز کامپیوتر جمع و جور
 که یه کامپیوتر روشه،
یه چراغ مطالعه،
یه speaker،
یه تلفن،
یه زیر سیگاری پر از فیلتر سیگار که بعضی از فیــــلترهاش رنگیه،
بعضی هاشم سفیده سفیده،
یه آدم داغون،
خسته،
ضعیف،
ترسو،
بی حوصله،
بداخلاق،
که نمیدونه از زندگی چی میخواد،
نمیدونه چطوری میشه شاد شد،
نمیدونه چطوری میشه رها بود،
نمیدونه چطوری میتونه یه خونه تکــونی تو مغزش بکنه،
پشت این میز نشسته،
هر از گاهی یه فیلتر به فیلترهای توی زیر سیگای اضافه میکنه،
اینرسی اش به شدت زیاده،
تمام روحش زخم خورده است،
چند روزیه که با آینه قهره،
چند روزیه که باهمه قهره،
چند وزیه که با خودشم قهره،
دلش میخواد هرچی که دم دستشه رو خورد و له کنه،
همه چی رو نابود کنه،
خلاصه این آدمه خیلی بهم ریخته.
(Back to top, Baby. )

شـــستم اشکــامو
Date: | Time: ۲۲:۵۰
پک اولو میزنم،
این موقع ها احساس آزادی حرف اول رو میزنه.
پک دوم،
موهای پام اونقدر بلند شده که اگرم بخوام، نمیتونم بذارم کسی بهم تجاوز کنه.
پک سوم
خیره ام
پک چهارم
خیره ام
پک پنجم،
یادمه تولدم بود
یکی پیانو میزد
یکی میخوند
یکی کلافه هی نگام میکرد و سیگار میکشید، هی راه میرفت طول و عرض اتاقــو. با رفتارم گفته بودم بره بمیره.
منم که بیخــیال،
کوسن بغل کرده بودم و به غم هام فکر میکردم.
پک ششم
فکر میکنم،
اگه من بخوام مستقل زندگی کنم،
یعنی باید پول آب و برق و فلان و فلان رو خودم بدم؟
نور مایند بابا.
پک هفتم
با ناخنام بازی میکنم
پک هشتم
یک روز مرا مثل سیگاری بر افروخت
میان انگشتانش
و
نشاند بر لبانش
و
من تا به خود بیایم،
دیدم که زیر پا له شده ام
سرد
خاموش
متعفن
پک نهم
کاش این خدا زودتر از مرخصی برگرده.
کنترل رو داده دست یه چیز خل که هر غلطی میخواد میکنه.
روی کتاب صدسال تنهایی مارکز، شمع آب شده ریخت.
گذاشه بودمش روی باندای ضبط کنار تختم که مثلا چون ارتفاع داره، شمع خیلی پایین نباشه.
چه میدونستم
واقعنا!
پک دهم
ببین دختر،
اصلا روشن کردن سیگار با ای فندک زرد فکســنی خودم خیلی کیفـش بیشــــتره
حالا هی اون zippo رو به رخ من بکش
پک یازدهم
بگذریم.
خوبی؟
هــــــــــــــــــــــــــــــــــــاه
مثلا دود این پک آخری رو فرسـتادم توی صورت تو.
*
برم ماتـیک بزنم.
 همش حروم این ته سیگارا شد.

(Back to top, Baby. )

این پست مخاطب خاص نداره. تو دلم مونده بود.
Date: ۷.۵.۸۹ | Time: ۱۲:۴۰
نمی فهمن که من منظوری ندارم
نمی فهمن که من چیزی رو به زبون میارم که معنی خاصی نمیده
نمتونن موضع نگیرن

نمیتونن فقط گوش کنن ، لحظه ای که فقط گوش میکنن، انگار دارن بهشون تجاوز میشه ، دارن چیزی رو میشنون که حتمن یه چیز هست توش ، حتمن معنی داره ، حتمن پیام داره ، نشد یه حرف بزنن و روش فکر نکنن. نشد دو دقیقه بتونن حرف بزنن و فقط حرف بزنن ، حقیقت زندگی رو بهم دیگه ثابت نکنن ، راز هستی رو نخوان بشکافن ، حرف بزنن ، چیزایی رو که حس میکنن برای هم بگن ، نشد با هم صمیم بشن ، آخرین نقطه ی صمیمیتـــشون هم به این فکر میکنن که چیزی که گفتن خوب بود یا بد، بد شد، یا خوب شد، هدفشون این نیست که رابطه باشه ، هدف اینه که تنها نباشن، یا ارضا کنن، که من بیشتر! من بهتر! من خوب تر!

اگه هدف این باشه که رابطه باشه ، طرف هرچی باشه ، ربطی به رابطه نداره ، رابطه یه چیزیه بین این و اون. یه فیلم شروع میشه ، حرفهای خوب ، زور میزنن که بگن ، کارای خوب ، چیزای خوب! و اصن بین این و اون ، خوب یعنی چی؟؟؟

این و اون دو نفرن. که "خوب" بیـــنشون یعنی چیزی که واسه ی  "بیشتر شدن" رابطه مفدیه. و این به چه درد اون دو تا میخوره... "خوب"ی که واسه رابطه مفیده ولی یکیو تحریف میکنه به چه درد میخوره...

طرف دوست داره تحریف بشه
طرف دلش میخواد تحریف بشه

طرف از "خودش" میترسه.تا حالا هم خودشو تحریف شده دیده، چیزیو دیده که دلش خواسته.

و حقیقتش اینکه که میشه زور زد ، این "رابطه" رو اون وسط "بیشتر" کرد... که "خوبه!"...
ولی اون رابطه به درد عمه جان میخوره.
چون به طرفش یکی نشسته... که از لابلای "رابطه" اون یکی رو نگاه میکنه و تصورش از طرف ، اون تصوریه که از لای رابطه معلومه... و عمرن طرفش رو نمیبینه

میدونی... اونی که تحریف نمیکنه خودشو... بهش میگه بچه س... بزرگ نشه... آدم بزرگا بلدن دروغ بگن ، فقط آدم بزرگان که بلدن رابطه هاشونو با فکر کردن و تیز بودن و زیل بودن ، به گه بکشن. بچه ها خرن ، چون نمیدونن ممکنه به کسی اعتماد کنن که طرف بزرگ باشه! بلد باشه دورغ بگه ، و آدم بزرگها اونقدر احمقن که فکر کردن این کارایی که الان دارن میکنن عاقلانس، درسته، چون "کمتر" ناراحت میشن ، اونایی که خودشونو زدن به رگ بزرگ بودن ، متوجه بچه بودن خودشون نمیشن و بیشتر بچه بازی در میارن ، و اونقدر الاغن که نمیفهمن کاری رو که اونها دارن میکنن، چیزیه که راحت حدس زده میشه و راحتتر گندش در میاد... و وقتی گندی توی رابطه ی یه آدم بزرگ در میاد چی مشه؟ آدم بزرگه میفهمه که خریت کرده ، سرخ میشه و عین یه بچه خجالت میکشه... خودش متوجه این تغییر نمیشه و از اونجایی هم که الاغه، فکر میکنه طرفش هم متوجه نمیشه ...

و توی من چه حسی پیش میاد؟ ... هیچی! عادت کردم...

یه حس ک.ی.ری که دیگه متوجهش نمیشم. متوجه عکسش میشم و شدید خوشحال میشم. وقتی حس میکنم طرف برتری مغز من رو به مغز خودش ، به برتری من به اون تعمیم نمیده ، میدونی چه بویی میده این حرفم؟ من و طرف اسلحه نگرفتیم دستمون ، که هرکدوم با دروغ بالغانه تری ساخته شه باشه و قابل حل کردن بدست اون مغز ضعیفتره نباشه... نه... دو تا بچه  دو ساله ایم... که برتری اون به من اینه که اون الان حوصله نداره! و من اگر نگران خودمم ، یاد کاری کنم که طرف حوصله داشته باشه ، حالا هوش من، هرچز من، هرچقدر باشه... همشون وسیلن که طرف بخواد، از ته ذل (نه از ته مغز) با من بازی کنه ، بازی، رابطه،... وقتی مقایسه میکنم "رابطه" رو بین بچه های یه مهد کودک و آدمهای دور و بر خودم میخوام بالا بیارم رو زندگی خودم.

این رابطهه هم شکل میگیره... و یکی... ازش فقط یه چیز مخواد... فوقش دو تا... فوقش سه تا... و تا وقتی که هر دو نفر نخوان چیز جدیدی اضافه نمیشه...

وای به حالت اگه طرف با دیدن ریختت و خوابیدن باهات و مالیده شدن اسماتون و هم راضی شه... حالا خار خودتو بگا که چی میخوای ازش

خار خودتو بگا که امنیت یعنی چی
خار خودتو بگا که "عزیزم! تا وقتی که دروغ میگی ، امنیت برای هیچکدوممون بوجود نمیاد"
خار خودتو بگا که "عزیزم! وقتی میخوای چیزی بهم بگی، به چی فکر میکنی قبلش؟ چیو بالا پایین میکنی؟"
خار خودتو بگا که بفهمونی "منو تو یه نفریم"

و این جمله ی آخری چقدر سنگینه...میگن چقدر فضایی فکر میکنن... ولی نمیفهمن اون آرامشی که بدست آوردن، هرجا، از این بوده که پیش یه نفر بودن، و به هیچی فکر نمیکردن و همون بودن که بودن! همونیــو گفتن که تو دلشون بوده ، حساب هیچیو نکردن وقتی کاری میکردن، از عاقبت هیچ حرفی نمیترسیدن، چون همدیگرو میشناختن،به هیچ حرفشون فکر نمیکردن و از هیچکدوم از حرفاشون منظور خاصی نداشتن ، نمیخواستن غیر متقسیم طرفشونو به طرف کاری بکشن که خودش بی خبره ازش... طرف رو نمیخواستن گول بزنن...

 این لحظه ها با کیا برام پیش اومده؟

همونایی که تا آخر عمر میخواستم باهاشون باشم. همونایی

 که "امنیت" داشتم باهاشون...

این چندتا جمله ی آخریو که گفتم بیا دوباره بخون... خیلی مزخرف گفتم که "منو تو یه نفریم."؟؟
(Back to top, Baby. )

آب خاک باد آتش
Date: | Time: ۱۰:۳۵
سگ هیچوقت از محبت گدایی شدش راضی نمیشه و همیشه دم تکون میده واسه محبت بیشتر.

گربه هیچوقت از غذای گدایی شدش راضی نمیشه و همیشه میو میو میکنه واسه غذای بیشتر.
(Back to top, Baby. )

گفتار نیک
Date: ۶.۵.۸۹ | Time: ۲۱:۰۴
هرگز زانــــو نخواهم زد، حتی اگر آسمــان به کوتاهی قامـتم گردد.

« کوروش کبیر »
(Back to top, Baby. )

وبلاگ من، از درون من است
Date: ۳۰.۴.۸۹ | Time: ۱۰:۱۳
خود بیـــنیــم به جایی رسیده که قبل انجام هرکاری، بجای آنکه خودم را ببینم؛ نگاههای احتمالی دیگران را بر خودم میــبیــنم، عذابش نصیب خودم میشود.
از دلم دور میشـــوم.
دور میشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوم....
خدایا
دلم را آیــینم کن
خدایا
فکرم را مشاورم کن
خدایا
احساسم را شفاف کن
خدایا
پاکم کن از افکار دروغ
خدایا
صبرم را بیشتر کن
خدایا
دوستانم را پاک بدار
خدایا
بهترین انسانها را همنشینم کن
خدایا
پاکی و یاس و اندوه را از من بگیر
خدایا
عقل و دل استوار را به من برگردان
خدایا
اجازه بده روشنگر بندگانت باشم
خدایا
این بدن و روح را از تکبر حفظ کن
خدایا
راه را برایم روشن کن
خدایا
گوشهایم را از رنجیدن، از تمسخر، از تهمت حفظ کن
خدایا
افکار پلید را از ذهنم دور کن
خدایا
صبرم را با شادی همراه کن

خــــــــــــــــــــــــــــدایا!!
تصمیم گرفتن را یادم بده.

(Back to top, Baby. )

silly
Date: ۲۵.۳.۸۹ | Time: ۱۹:۳۵
تنها احمق ها نیستند که کارهای احمقانه میکنند.
(Back to top, Baby. )

14-15
Date: ۱۸.۳.۸۹ | Time: ۱۴:۵۸
چهاردهم پانزدهم خرداد که میشه ، ملت میرن شمال؛
هرکی ندونه، فکر میکنه
امام خمینی، توی دریا غرق شده.
(Back to top, Baby. )

مامان، بیشتر از اکسیژن بهت نیاز دارم
Date: ۳۰.۲.۸۹ | Time: ۲۳:۰۳

 مامان گلم،الهی که قربونت بشم تولدتو تبریک میگم ایشالله عمر نوحی کنی! البته عمر نوح توام با عزت.
با خدا هم عوضت نمیکنم. دنیا یه طرف، شما همه طرف.

(Back to top, Baby. )

گفت و گو
Date: ۲۲.۲.۸۹ | Time: ۱۴:۰۷
رفته بودم بالای درخت گردو.
گفتی: اونجا چیکار میکنی؟
گفتم: دارم تمشک میخورم.
گفتی: این که درخت گردوئه.
گفتم: میدونم.تمشکها تو جیبمه.
(Back to top, Baby. )

کنکور فیلی برای هوا کردن
Date: ۱۹.۲.۸۹ | Time: ۱۰:۵۰
- نگران به نظر میای.
- آره. استرس دارم.
-واسه چی؟
- کنکور دیگه.
-آها! ببین از هر 2 نفر، یک نفر قبول میشه. یا اون یه نفر تویی یا تو نیستی. از این 2حالت خارج نیست.دیگه استرس نداشته باش.
- باشه.
(Back to top, Baby. )

زندگانی هتروتروفانه
Date: ۱۰.۲.۸۹ | Time: ۲۱:۰۴
من تو دنیا عاشق 2چیزم:
1. قهوه.
2. خولیو اگلسیاس.

واقعا نمیدونم بعضیا چطور بدون اینا زندگی میکنن.

پ.ن: امروز دربند خوش گذشت. جایتان خالی
(Back to top, Baby. )

مغز فندقی ها
Date: ۲.۲.۸۹ | Time: ۱۸:۳۱
من تو دنیا از هیچ چیز نمیترسم، به جز از متال و متال باز.



(Back to top, Baby. )

آدم دقیقا از همونجایی ضربه میخوره که انتظارشو نداره
Date: | Time: ۱۸:۱۴
گاهی ، بعضی از ما آدما ادعا داریم که آزارمون به یه مورچه هم نمیرسه،ولی یه آدم رو مثل یه مورچه به طرز بی رحمانه ای له میکنیم.
*
ضربه میزنند
پس ضربه میزنمشان.
از بین بخشـــش و انتقام، انتـقـــــــــــــــــــام رو ترجیح میدم.
چون رضایت شخصیم مهمتره.
*
پ . ن : این پست مخاطب خاص نداره.

برچسب‌ها:

(Back to top, Baby. )

open mind
Date: ۳۰.۱.۸۹ | Time: ۱۹:۳۶
روشن فکری یعنی پذیرفتن چیزایی که ته دلت میدونی احمقانه است.

برچسب‌ها:

(Back to top, Baby. )

نصیحت خواهرانه
Date: ۲۶.۱.۸۹ | Time: ۱۷:۴۷
ببین اگه بری سانسور چی بشی بخدا خیلی موفق تری.
نمیشه 2کلوم باهات حرف زد

برچسب‌ها:

(Back to top, Baby. )

محض آپدیت کردن اومیدم که یه چیزی گفته باشیم
Date: ۲۴.۱.۸۹ | Time: ۱۴:۱۶
من از خیلی چیزا بدم میاد.
بعنوان مثال: دلتنگی

برچسب‌ها:

(Back to top, Baby. )

من قهوه ای
Date: ۲۲.۱.۸۹ | Time: ۹:۵۸
دلم از اون قهوه های تلخ میخواد.

از اون قهوه های تلخ که آخرش از همه جاش تلخ تر باشه!!

دوست دارم، تو بالکن بشینمو خولـیو اگلــسیاس گوش بدم و نم نمک قهـــوه ام رو بخورم.
*
قهوه، تنها چیزیه که ازش خاطره ی بخصوصی ندارم.

یادم نمیاد چطور قهوه ای شدم... اما تنها تجربه ایه که ازش پشیمون نمیشم.
*
واسه یه قهوه ای سخته که دکتر گوشش، قهوه خوردن رو واسش منع کرده باشه و دیگه نتونه اون تلخی رو بچشه...

نه اینکه نخوره ها!

 یواشکی بخودش ظلم میکنه و میخوره. اما دیگه این قهوه هایی که الان میخوره، طعم اون قهوه هایی که میخورد رو نمیدن.

طعم قهوه خیلی وقته که از زندگیم رفته...
از همه ی دنیا و مشکلاتش، این غصه ی منه.
(Back to top, Baby. )