نمی فهمن که من منظوری ندارم
نمی فهمن که من چیزی رو به زبون میارم که معنی خاصی نمیده
نمتونن موضع نگیرن
نمیتونن فقط گوش کنن ، لحظه ای که فقط گوش میکنن، انگار دارن بهشون تجاوز میشه ، دارن چیزی رو میشنون که حتمن یه چیز هست توش ، حتمن معنی داره ، حتمن پیام داره ، نشد یه حرف بزنن و روش فکر نکنن. نشد دو دقیقه بتونن حرف بزنن و فقط حرف بزنن ، حقیقت زندگی رو بهم دیگه ثابت نکنن ، راز هستی رو نخوان بشکافن ، حرف بزنن ، چیزایی رو که حس میکنن برای هم بگن ، نشد با هم صمیم بشن ، آخرین نقطه ی صمیمیتـــشون هم به این فکر میکنن که چیزی که گفتن خوب بود یا بد، بد شد، یا خوب شد، هدفشون این نیست که رابطه باشه ، هدف اینه که تنها نباشن، یا ارضا کنن، که من بیشتر! من بهتر! من خوب تر!
اگه هدف این باشه که رابطه باشه ، طرف هرچی باشه ، ربطی به رابطه نداره ، رابطه یه چیزیه بین این و اون. یه فیلم شروع میشه ، حرفهای خوب ، زور میزنن که بگن ، کارای خوب ، چیزای خوب! و اصن بین این و اون ، خوب یعنی چی؟؟؟
این و اون دو نفرن. که "خوب" بیـــنشون یعنی چیزی که واسه ی "بیشتر شدن" رابطه مفدیه. و این به چه درد اون دو تا میخوره... "خوب"ی که واسه رابطه مفیده ولی یکیو تحریف میکنه به چه درد میخوره...
طرف دوست داره تحریف بشه
طرف دلش میخواد تحریف بشه
طرف از "خودش" میترسه.تا حالا هم خودشو تحریف شده دیده، چیزیو دیده که دلش خواسته.
و حقیقتش اینکه که میشه زور زد ، این "رابطه" رو اون وسط "بیشتر" کرد... که "خوبه!"...
ولی اون رابطه به درد عمه جان میخوره.
چون به طرفش یکی نشسته... که از لابلای "رابطه" اون یکی رو نگاه میکنه و تصورش از طرف ، اون تصوریه که از لای رابطه معلومه... و عمرن طرفش رو نمیبینه
میدونی... اونی که تحریف نمیکنه خودشو... بهش میگه بچه س... بزرگ نشه... آدم بزرگا بلدن دروغ بگن ، فقط آدم بزرگان که بلدن رابطه هاشونو با فکر کردن و تیز بودن و زیل بودن ، به گه بکشن. بچه ها خرن ، چون نمیدونن ممکنه به کسی اعتماد کنن که طرف بزرگ باشه! بلد باشه دورغ بگه ، و آدم بزرگها اونقدر احمقن که فکر کردن این کارایی که الان دارن میکنن عاقلانس، درسته، چون "کمتر" ناراحت میشن ، اونایی که خودشونو زدن به رگ بزرگ بودن ، متوجه بچه بودن خودشون نمیشن و بیشتر بچه بازی در میارن ، و اونقدر الاغن که نمیفهمن کاری رو که اونها دارن میکنن، چیزیه که راحت حدس زده میشه و راحتتر گندش در میاد... و وقتی گندی توی رابطه ی یه آدم بزرگ در میاد چی مشه؟ آدم بزرگه میفهمه که خریت کرده ، سرخ میشه و عین یه بچه خجالت میکشه... خودش متوجه این تغییر نمیشه و از اونجایی هم که الاغه، فکر میکنه طرفش هم متوجه نمیشه ...
و توی من چه حسی پیش میاد؟ ... هیچی! عادت کردم...
یه حس ک.ی.ری که دیگه متوجهش نمیشم. متوجه عکسش میشم و شدید خوشحال میشم. وقتی حس میکنم طرف برتری مغز من رو به مغز خودش ، به برتری من به اون تعمیم نمیده ، میدونی چه بویی میده این حرفم؟ من و طرف اسلحه نگرفتیم دستمون ، که هرکدوم با دروغ بالغانه تری ساخته شه باشه و قابل حل کردن بدست اون مغز ضعیفتره نباشه... نه... دو تا بچه دو ساله ایم... که برتری اون به من اینه که اون الان حوصله نداره! و من اگر نگران خودمم ، یاد کاری کنم که طرف حوصله داشته باشه ، حالا هوش من، هرچز من، هرچقدر باشه... همشون وسیلن که طرف بخواد، از ته ذل (نه از ته مغز) با من بازی کنه ، بازی، رابطه،... وقتی مقایسه میکنم "رابطه" رو بین بچه های یه مهد کودک و آدمهای دور و بر خودم میخوام بالا بیارم رو زندگی خودم.
این رابطهه هم شکل میگیره... و یکی... ازش فقط یه چیز مخواد... فوقش دو تا... فوقش سه تا... و تا وقتی که هر دو نفر نخوان چیز جدیدی اضافه نمیشه...
وای به حالت اگه طرف با دیدن ریختت و خوابیدن باهات و مالیده شدن اسماتون و هم راضی شه... حالا خار خودتو بگا که چی میخوای ازش
خار خودتو بگا که امنیت یعنی چی
خار خودتو بگا که "عزیزم! تا وقتی که دروغ میگی ، امنیت برای هیچکدوممون بوجود نمیاد"
خار خودتو بگا که "عزیزم! وقتی میخوای چیزی بهم بگی، به چی فکر میکنی قبلش؟ چیو بالا پایین میکنی؟"
خار خودتو بگا که بفهمونی "منو تو یه نفریم"
و این جمله ی آخری چقدر سنگینه...میگن چقدر فضایی فکر میکنن... ولی نمیفهمن اون آرامشی که بدست آوردن، هرجا، از این بوده که پیش یه نفر بودن، و به هیچی فکر نمیکردن و همون بودن که بودن! همونیــو گفتن که تو دلشون بوده ، حساب هیچیو نکردن وقتی کاری میکردن، از عاقبت هیچ حرفی نمیترسیدن، چون همدیگرو میشناختن،به هیچ حرفشون فکر نمیکردن و از هیچکدوم از حرفاشون منظور خاصی نداشتن ، نمیخواستن غیر متقسیم طرفشونو به طرف کاری بکشن که خودش بی خبره ازش... طرف رو نمیخواستن گول بزنن...
این لحظه ها با کیا برام پیش اومده؟
همونایی که تا آخر عمر میخواستم باهاشون باشم. همونایی
که "امنیت" داشتم باهاشون...
این چندتا جمله ی آخریو که گفتم بیا دوباره بخون... خیلی مزخرف گفتم که "منو تو یه نفریم."؟؟